#زنگ_تفریح دو برادر بودن که کت و شلوار میفروختن. *یکی شهرام یکی بهرام.* شهرام مسئول جذب مشتری بود و بهرام قیمت میداد و همیشه آخر مغازه مینشست. مشتری که میاومد شهرام با زبان بازی جنس رو نشون میداد و قیمت رو از بهرام میپرسید: *داداش قیمت چنده؟* بهرام میپرسید: *کدوم یکی؟* شهرام میگفت که: *کت شلوار مشکی دکمه طلایی جلیقهدار.* بهرام میگفت: *820 تومن.* ولی شهرام باز میپرسید: *چند؟* دوباره بلندتر میگفت: *820 تومن.* شهرام به مشتری میگفت: *520 تومن.* مشتری که خودش قیمت 820 رو شنیده بود با عجله 520 میداد و میخرید. همه فکر میکردن شهرام کَره. اما در حقیقت قیمت کت و شلوار 320 بود و مردم به خیال یک خرید خوب زود میخریدن.
#زنگ_تفریح کنار خیابان وایستاده بودم باخودم گفتم: آخرین مدل ماشیني كه در آينده سوار میشم چیه؟؟؟ همون لحظه يه آمبولانس نعش کش از بغلم رد شد. روش نوشته بود فکرشو نکن آخرش مسافر خودمی
#زنگ_تفریح زن:غذا خوردی ؟
مرد:غذا خوردی ؟
زن:دارم از تو میپرسم
مرد:دارم از تو میپرسم
زن:ادای منو در میاری ؟
مرد:ادای منو درمیاری ؟
زن:بریم خرید ؟
مرد:غذا خوردم
#زنگ_تفریح بابام داشت لباسارو میگشت
یهوگفت این پاکت سیگار توجیبت چیکار میکنه؟؟
گفتم این که لباس خودته
گفت جواب منو نده چرا درس نمیخونی !؟
#زنگ_تفریح یه بار کلاس اول دبستان
بغل دستیم بهم گفت: مسخره …
منم گفتم : اسم بابات اصغره …
عاقا این دیگه تا آخر سال گیر داده بود که تو اسم بابای منو از کجا میدونی
#زنگ_تفریح رو دستم تقلب نوشتمرفتم سر جلسه
یه دفه مراقبه اومد بالای سرم
گف داری چیکار میکنی؟
منم گفتم دارم دعا میکنم خدا کمکم کنه!!
گف پس اینا چیه رو دستت؟!؟!
منم یه نگا کردم گفتم: وای باورم نمیشه خدا جوابارو بهم رسوند!!!
هیچی دیگه معلمه با اُلدنگی مارو انداخت بیرون
#زنگ_تفریح با بابام بحثمون شد.
یهو گفت یادته شیش سالت بود زمستون ساعت چهار صبح با بشکه تو صف نفت بودیم،
بهت گفتم از کنار بشکهی خودمون تکون نخور من برم برات خوراکی بخرم،
رفتم ساعت ده برگشتم هیچی هم نخریده بودم؟
گفتم خب؟ گفت اومدم خونه خوابیدم. خوب کاری کردم!
#زنگ_تفریح معلم به قلدره گفت :
اگه سه بسته خرما داشته باشی و میرزاقلی یک بسته از آن را ببرد چه چیزی می ماند؟؟
قلدره گفت: جنازه ی میرزاقلی و سه بسته خرما…
#زنگ_تفریح من و مغزم موقع خواب
مغزم : میخوای بخوابی
من : آره اگه خفه شی
مغزم : دقت کردی چرا آب جوش ماکارونی را نرم و تخم مرغ سفت میکنه
من تا صبح من : واقعا چرررررا
#زنگ_تفریح حیف نون لب دریا نشسته بود, هی میگفت ماشالا ماشالا،
ازش پرسیدن چرا هی میگی ماشالا؟
میگه :پسرم نیم ساعت رفته زیرآب هنوز بالا نیامده!