تدریس رساله جامع – جلد 3
احکام – جلسه شماره 914
غصب و سایر امور ضمانآور ( 3 )
مذمّت و نکوهش غصب
تاریخ 1404.02.08
طالب بیان شده در جلسه 👆👇
ادامه روایت جلسه قبل 👇👇
وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا
وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا
چگونه به كسى ستم كنم براى وجودى كه
به سرعت به سوى كهنگى و پوسيدگى پيش مىرود ، و اقامتش در زير توده خاك طولانى مىشود ؟ !
وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ
حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً
به خدا قسم عقيل را در اوج فقر ديدم كه
يك من گندم از بيتالمال شما را
از من درخواست داشت ،
وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ
كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ
و كودكانش را از پريشانى فقر،
با موهاى غبار آلود و رنگهاى تيره ديدم ،
كه گويى صورتشان را با نيل سياه كرده بودند ،
وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً
فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي
عقيل به درخواستش اصرار،
و سخنش را تكرار مىكرد .
من به گفتارش توجّه مىكردم ،
فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي
و او خيال مىكرد كه دينم را به او فروخته ،
و از راه و روشم دست برداشته
و به خواستهاش تن مىدهم ،
فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا
در اين اثنا آهن پارهاى را گداخته
و به بدن او نزديك كردم
تا مايه عبرتش شود ،
فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا
وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا
ناگهان چون ناله بيمار ،
از حرارت آن آهن پاره ناله زد ،
و نزديك بود از آن آهن گداخته بسوزد ،
ادامه دارد 👆👆