در مورد جریان کوروش
چند نکته توجه شود :
(1) کوروش همان ذوالقرنین نیست، زیرا ذوالقرنین یکتاپرست بوده، اما منابع تاریخی، کوروش را به عنوان یکتاپرست معرفی نمیکنند؛ بلکه همچنانکه در استوانهی کوروش آمده، او خود را فرستادهی مردوک خدای بابلیان میدانست.
(2) منشور کوروش، نکات خاصی در بر ندارد؛ بخشی از آن به جهت شکستگی استوانهی کوروش، نامفهوم، و بخشی دیگر دربارهی مردوک خدای بابلیان، و نیز معبدها، و بخشی دربارهی سرِ تسلیم فروبردن افراد در مقابل کوروش، و بخشی از آن دربارهی رفتارهای خوب کوروش است که بسیاری از پادشاهان، ادعا دارند اینچنین بودهاند؛ عدالتگستر، راستگو، امنیتآور؛ اما نکات حکیمانهای که نشاندهندهی حکمت کوروش باشد، در آن دیده نمیشود.
(3) شاعران بزرگی همچون سعدی، حافظ و مولوی که برخی از آنان به داستانِ شاهان و سلاطین پرداختهاند، و یا فردوسی که شاهنامه نوشته، دربارهی شاهان بزرگ ایران؛ چه پیش از کوروش و چه پس از کوروش، سخنها گفتهاند اما دربارهی کوروش سخنی نگفتهاند؛ این نشان میدهد کوروش، درخششی که عدهای در عصر حاضر ادعا کردهاند، ندارد.
(4) یاد کردن از کوروش و ستایش او؛ بهخودی خود عیبی ندارد، اما تبدیل آن به نماد پادشاهی، برای زندهنگهداشتن حکومتهای شاهنشاهی در ایران، نوعی استفاده ابزاری از داستان کوروش و فریب دادن جامعه است.
(5) اگرچه در منشور کوروش میتوان سخنانی دربارهی ارزشهای انسانی از قبیل عدالت، صداقت و امنیت یافت اما بدون شک، آن سخنان، ظرفیت ندارد تا تبدیل به کوروشپرستی شود، زیرا محوریت دادن به آن توصیهها، نوعی ارتجاع به شمار میآید؛ امروزه سخنانی بسیار متعالیتر توسط ادیان آسمانی و فلسفههای بشری ارائه شده که میتواند محور زندگی انسانی در عصر حاضر باشد؛ سخنان کوروش صرفا میتواند بخشی از تاریخ ایرانزمین به شمار میآید.
(6) اسلام، غیر از پیامبران الهی، انسانهایی که در یکی از جلوههای حق و حقیقت درخشش داشتهاند را ستوده و آنها را تا ابد زنده نگهداشته، کوروش نیز از این قاعده مستثنی نیست او نیز به هر اندازه که دارای جلوههای حق و حقیقت باشد، قابل ستایش است اما ترجیح او بر اسلام و یا مبارزهکردن با فرهنگ اسلام به اسم اصالتدادن به ایرانیت و به اسم مبارزه با عربیت، تبدیلکردن کوروش به ابزاری برای دینستیزیاست؛ کوروش؛ بنابه نقل برخی منابع تاریخی، انسان دینستیزی نبوده، بلکه فرستادهی خدای بابلیان و یا یهوه بوده، اما در عصر حاضر عدهای او را وسیلهای برای دینستیزی قرار دادهاند.
(7) برخی از کوروشستایان، زندهکردن کوروش را نمادی برای زندهکردن آباء، اجداد و یا بزرگان این سرزمین؛ به صرف اینکه پدران و یا بزرگان این سرزمین بودهاند، قرار دادهاند، در صورتی که زندهکردن پدران و بزرگان، و غفلت از تأکید بر ارزشهای آنها، گونهای از بتپرستی است؛ ما باید بر این باور تأکید کنیم که کوروش، به همان اندازه که یکتاپرست و عدالتپیشه بوده قابل ستایش است.
(8) گاه ستایش کوروش، با نجات و بازگشت یهودیان به اورشلیم همراه میشود و زمینهای برای مشروعیت بخشیدن به تشکیل اسرائیل بزرگ میگردد؛ و عدهای از افراد، کوروش را با همین عناوین زنده میکنند در حالیکه زندهکردن کوروش با این عناوین، ترویج تفکر صهیونیستی و کمک به ظالمانی است که عدهای از مسلمانان را از سرزمینهای خود بیرون راندهاند.
(9) منشور یا همان استوانهی کوروش، گاه بهانهای برای ترویج حکومتهای سکولار میشود؛ با اینکه کوروشِ کبیر، فرستادهی یهوه خدای آسمان بوده و اجرای ارادهی یهوه، فرمانی بوده که خدا به کوروش داده، اماعدهای از افراد آنرا وسیلهای برای سکولاریزهکردن حاکمیت قرار میدهند.
(10) برخی از سخنانی که به کوروش نسبت میدهند فاقد سند است لذا در نشریات و فضاهای مجازی نیز بدون سند ذکر میشود، برخی از ترجمهها نیز سخنان سکولاریزه شدهای به نام ترجمهی استوانهی کوروش هستند که برای تقویت جریان سکولار بیان میشوند در صورتی که نه انتساب آن سخنان و رفتارها به کوروش سند دارد و نه برخی از ترجمهها معتبر است.